خداوند با تو وداع نکرده است 
کد خبر: 4168458
تاریخ انتشار : ۲۸ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۶
در صحبت قرآن/ 228

خداوند با تو وداع نکرده است 

پروردگار تو هیچگاه با تو وداع نکرده و از تو کدورتی در دل نداشته است. آیا به یاد نمی‌آوری که تو یتیمی غریب بودی و ما تو را در دامن مهر و عطوفت عبدالمطلب و آنگاه ابوطالب پروردیم و یا تو را که حیران و سرگردان بودی تا چه کنی و چگونه خلق را از راه سعادت باخبر کنی به ارسال وحی هدایت کردیم.

۳۶۵ روز در صحبت قرآن، نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. دویست و بیست و هشتمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «خداوند با تو وداع نکرده است» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

وَالضُّحَى ﴿۱﴾
وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى ﴿۲﴾
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى ﴿۳﴾
وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى ﴿۴﴾
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ﴿۵﴾
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى ﴿۶﴾
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿۷﴾
وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿۸﴾
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿۹﴾
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿۱۰﴾
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ﴿۱۱﴾( ضحی 11-1) 

و سوگند به روشنایی نیمروز(1) و سوگند به شب، هنگامی که همه چیز را در آرامش فرو می‌برد(2) که پروردگار تو هرگز تو را وداع نگفته و بر تو خشم و قهر ننموده است(3) و البته عالم آخرت برای تو بسی بهتر از نشئه دنیاست(4) و پروردگارت به زودی تو را چندان نعمت عطا کند که راضی و خرسند گردی(5) آیا پروردگارت تو را یتیمی نیافت که در پناه خود جای داد(6) و تو را حیران و سرگردان نیافت و راهنمایی کرد(7) آیا تو را نیازمند نیافت و تو را توانگر کرد(8) پس به شکرانه این نعمت‌ها تو نیز هرگز بر یتیمی قهر مکن(9) و سائلی را از در مران(10) و اما نعمت پروردگارت را با مردمان بگوی(11) 

گویند خورشید وحی چند‌گاهی در خسوف آمد و آن رسول ناز پرورده که نظامی گفت:
ای تن تو پاک‌تر از جان پاک
روح تو پرورده روحی فداک

از تاخیر وحی در گمان افتاد که آیا کدورتی پیش آمده است زیرا عاشق کمترین بی‌مهری و بی‌اعتنایی معشوق را نمی‌تواند تحمّل کند.

بر دل عاشق هزاران غم بود
گر ز باغ دل خلالی کم شود (مثنوی) 

دیشب خیالت با من و دل همنشین بود
امشب چرا ای مونس جان دیر کردی (الهی قمشه‌ای) 

اما خداوند با فرستادن این سوره بار دیگر مستقیم با رسول خود سخن گفت و در پرده او را به خاطر آن خیال کدورت و دوری عتاب فرمود و با سوگندهای شگفت، به دو آیت شکوهمند روز و شب، دل آن حضرت را گرم کرد که پروردگار تو هیچگاه با تو وداع نکرده و از تو کدورتی در دل نداشته است. آیا به یاد نمی‌آوری که تو یتیمی غریب بودی و ما تو را در دامن مهر و عطوفت عبدالمطلب و آنگاه ابوطالب پروردیم و یا تو را که حیران و سرگردان بودی تا چه کنی و چگونه خلق را از راه سعادت باخبر کنی به ارسال وحی هدایت کردیم و به عطای خویش نیازهای زندگی تو را، از جان و دل تا آب و گل، با پیوند آن فرشته نازنین که خدیجه نام داشت برطرف ساختیم. ما لحظه به لحظه در کنار تو بودیم و یاریت کردیم پس این تشویش و نگرانی از تو روا نیست. اکنون به شکرانه عنایاتی که در حق تو داشته‌ایم و خواست‌های گفته و ناگفته تو را برآورده‌ایم تو نیز هرگز یتیمی را به قهر از در مران که درد یتیمی را خود تجربه کرده‌ای. 

مرا باشد از درد طفلان خبر
که در خردی از سر برفتم پدر (سعدی) 

و نیز هرگز خواهنده‌ای را محروم نگردان که تو خود سالها بر درگاه ما خواهنده بودی: 

نه خواهند‌ه‌ای بر در دیگران
پس ای خواجه، خواهنده از در مران (سعدی) 

و اما نعمت پروردگارت را که همان رسالت توست برای مردم بازگو و آنچه تو را از حکمت و معرفت آموختیم به دیگران بیاموز که این نشان خودنمایی و خودستایی نیست بلکه نشان شکر الهی و مهر و شفقت توست بر مردمان که خواهی ایشان را از هر رنج و محنت برهانی. 

مولانا، که گاه و بیگاه، مستقیم از زبان خداوند با مردمان سخن می‌گوید، در غزل زیر گویی سوره الضحی را پیش چشم داشته خطاب آن را از پیامبر به همه مردمان تعمیم داده تا هر زمان کسی را نومیدی پیش آید که مبادا خداوند مرا از یاد برده، با خواندن این غزل جان تازه گیرد و سایه لطف الهی را بر سر خود احساس کند. 

نیم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه‌لحظه تو را من عزیزتر دارم 
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم 
هزار شربت شافی به مهر می‌جوشد
از آن شبی که بگفتی به من که: «بیمارم» 

این سوره در عین حال که خطاب به رسول اکرم(ص) است اما شربت شافی و مرهم تسکین‌بخش است برای همه نومیدانی که گمان برده‌اند خداوند ایشان را به خود رها کرده است. از این رو ما نیز می‌توانیم آن یادآوری‌های سه گانه را بشنویم و آن توصیه‌های سه گانه را بر چشم نهیم و بار دیگر حضور جانبخش الهی را به زندگی خود بازگردانیم و بگوییم: 

گر در نعیمیم، در زرّ و سیمیم
بی‌تو یتیمیم، درمان ما کن (دیوان شمس) 

بعضی دانشمندان و ارباب فضایل وقتی می‌خواهند امتیازات خود را ذکر کنند برای آنکه شائبه خودنمایی پیش نیاید گویند این از باب «اما بنعمة ربک فحدّث» است.

انتهای پیام
captcha